کیمیای سعادت

نمیداند کسی کأندر سر زلفش چه خونها شد *** و لیکن مو به مو این داستان را شانه میداند

کیمیای سعادت

نمیداند کسی کأندر سر زلفش چه خونها شد *** و لیکن مو به مو این داستان را شانه میداند

به چشمانت نمی‌آید که اهل این زمین باشی
گمانم شهروند آسمان چندمین باشی

برایت فرش‌های پیش پا افتاده ناچیزند
تو با این منزلت باید که سجاده‌نشین باشی

تو و شب تا سحر گریه، تو و شب تا سحر سجده
بنا شد آن‌چنان باشی، بنا شد این‌چنین باشی

خدا می‌خواست تا دین را به دستان تو بسپارد
به بیماری دچارت کرد، تا فردای دین باشی

به لطف آن همه داغی که در کرب‌وبلا دیدی
تمام عمر باید چشم تر بر آستین باشی

برای من نخی از رشتۀ سجاده‌ات کافی‌ست
سر نخ دستم افتاده که تو حبل المتین باشی

تو و عشق تو و پیشانی ساییده از سجده
فقط شایسته‌ات این است «زین العابدین» باشی

 


دریافت
مدت زمان: 5 دقیقه 56 ثانیه

  • ایمان شریف نتاج

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی