کیمیای سعادت

نمیداند کسی کأندر سر زلفش چه خونها شد *** و لیکن مو به مو این داستان را شانه میداند

کیمیای سعادت

نمیداند کسی کأندر سر زلفش چه خونها شد *** و لیکن مو به مو این داستان را شانه میداند

دلم شکستی و جانم هنوز چشم به راهت...!

پنجشنبه, ۱۹ اسفند ۱۴۰۰، ۰۶:۰۴ ب.ظ

دلنوشته  استاد شهریار:

دلم شکســـتی و جانـــم هنوز چشم به راهـــت

شبی سیاهــــــــم و در آرزوی طلعـــــت ماهت

در انتظار تو چشمم سپید گشت و غمی نیست

اگر قبــــول تو افـتد فــــدای چـــشم سیـــاهت

ز گرد راه برون آ که پیر دســــت به دیــوار

به اشــک و آه یتیمــان دویــده بر سر راهـــت

بیــا که این رمـد چشــــم عاشــقان تو ای شـــاه

نمی‌رمـــد مــگر از تـوتـیـای گــرد ســیاهــــت

بیا که جز تو سزاوار این کلاه و کمر نیست

تویــــی که سوده کمربنــد کهکشـان کلاهــت

جمـــال چــون تو به چشـم نگاه پاک توان دیــد

به روی چون منی الحق دریغ چشـم و نگاهــت

در انتظـــار تـو می‌میــرم  و در ایــن  دم آخـر

دلم خوشست که دیدم به خواب گاه به گاهــت

اگر به باغ تو گل بر دمیـــد من به دل خـــاک

اجازتــی که سری بر کنم به جــای گیــــاهت

تنـــور سینــه ما را ای آســمان به حـذر بــاش

که  روی مــاه سیـه می‌کنــد بـــه دوده  آهــت

کنون که می‌دمــــد از مغــرب آفتــاب نیــابـت

چـه کوه‌های سلاطیــن که می‌شود پَر کاهـت

تویــــی که پشــت و پنـــاه جهادیـــان خدایــــی

که سر جهـاد تویی و خداست پشـت و پناهـــت

خدا و بـال جـوانــی نــهــد به گـــردن  پیــری

تو «شهریار» خمیـدی به زیر بــار گناهــت

  • ایمان شریف نتاج

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی